گروه جهاد و مقاومت مشرق: محمدرضا پورکیان در دوران نوجوانی تمام وقت خود را در جهت فعال کردن مسجد جامع امیدیه صرف کرد و برای آشنا کردن مردم با مسائل جاری کشور و خیانتهای شاه و اطرافیانش، از روحانیان بنام آن روز برای سخنرانی در مسجد جامع دعوت کرد. برگزاری کلاسهای معارف و احکام اسلامی و همچنین آموزش قرآن و تاسیس کتابخانه، گوشه دیگری از فعالیتهای او بود. البته باید آوردن کتابهای مذهبی ممنوع به امیدیه را به واسطه ارتباط با علما و مراجع عظام در قم، به این فعالیتها اضافه کرد.
نوشتن مقالات تند و منتقدانه نسبت به عملکرد رژیم طاغوت، پخش اعلامیه و شعارنویسی هم از اهم فعالیتهای سیاسی محمدرضا بود. فعالیتهایی که به واسطه آن توانست تعدادی از دبیران و دانش آموزان دبیرستان را با خود همراه کند.
سال ۱۳۵۴ بعد از نوشتن مقالهای گزنده با موضوع ماهیت واقعی رژیم و وابستگیاش به آمریکا، در لیست ساواک قرار گرفت و مدتی بعد با اتهام اقدام علیه امنیت کشور در مناطق نفت خیز دستگیر و زندانی شد. برای محمدرضا حکم اعدام صادر شد، اما پس از تحمل یک دوره سخت و طولانی شکنجه، به واسطه یکی از افسران مومن اداره شهربانی که با خانواده او مراوده داشت از زندان آزاد شد.
دوران بعد از آزادی برای محمدرضا، دوره هدفمند کردن و گسترش فعالیتهای سیاسی بود. در راستای جامه عمل پوشاندن به همین فعالیتها بود که به گروه منصورون ملحق شد. گروهی که به صورت مسلحانه با رژیم شاه مبارزه میکرد.
محمدرضا پورکیان که یک بار طعم زندانهای مخوف ساواک را چشیده بود، خوب میدانست نام و مشخصات اصلیاش توسط ساواک شناسایی شده است. از این رو نام مستعار «رضا احمدآبادی» را برای خود انتخاب کرد تا در سایه این نام بتواند به حیات سیاسیاش ادامه بدهد.
وی با همین نام جعلی دیپلم ریاضیاش را از یکی از دبیرستانهای اهواز گرفت و بلافاصله در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته ریاضی دانشگاه اهواز پذیرفته شد و هم زمان از سوی وزارت علوم وقت، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بورسیه شد. محمدرضا اما تحصیل در ایران را به رفتن ترجیح داد و ماندنی شد.
در دوره دانشجویی، او به همراه عدهای از دوستان و هم کلاسیهایش چون ناصر میرعلایی، شهید حمید معینیان تشکل دانشجویی «سربازان گمنام» را سازماندهی کرد. این تشکل بعدها در اعتصابها و مبارزات مردمی در سطح ادارات به خصوص شرکت نفت، نقش بیبدیلی ایفا کرد.
انقلاب اسلامی که به ثمر نشست، محمدرضا شانه به شانه همرزمان قدیمیاش چون محسن رضایی و علی شمخانی از بنیانگذاران سپاه شد.
شهید پورکیان بعد از تشکیل سپاه پاسداران اهواز، به واسطه درایت و شایستگیاش به سمت رئیس ستاد و قائم مقام سپاه اهواز منصوب شد. مدت کوتاهی بعد از این انتصاب و به دنبال متشنج شدن اوضاع در شهرستان رامهرمز با ماموریت آرام کردن وضعیت و هم چنین تشکیل سپاه در این شهرستان، به آنجا اعزام شد تا این بار در سنگر مبارزه با گروهکهای منافقی که رویای تحققناپذیر تجزیه خوزستان را در سر میپروراندند ادای وظیفه کند. ادای وظیفهای که با تشکیل هستههای مقاومت بسیج خواهران و برادران، شناسایی و برخورد با عناصر نفوذی گروهکهای ضدانقلاب و دستگیری و سرکوب عناصر وابسته به رژیم پهلوی همراه شد.
با شروع جنگ تحمیلی، تواناییهای بالقوه و درایت محمدرضا بر همگان ثابت شد. او در دهم مهر ۵۹ و سه روز پس از اسارت و شهادت اولین فرمانده سپاه سوسنگرد شهید حبیب شریفی، به عنوان فرمانده سپاه شهر سوسنگرد انتخاب شد.
شهری که نخستین ماههای جنگ، بارها و بارها بین رزمندگان غیرتمند ما و دشمن متجاوز دست به دست شد. محمدرضا در لحظات بحرانی اشغال سوسنگرد به همراه دیگر یارانش با مقاومت در برابر دشمن تا بن دندان مسلح، صحنهای بینظیر از مبارزه بین حق و باطل را به نمایش گذاشت، صحنهای که یادآور واقعه کربلا و مظلومیت حضرت سیدالشهدا بود.
همین حمیت و مردانگی، محمدرضا را در بیست و سوم مهر ماه سال ۵۹ به نبردی نابرابر در جاده سوسنگرد – حمیدیه کشاند. نبرد نابرابر تن با تانک او و یارانش که در آخرین دقایق نبرد، محاصره شده بودند. محمدرضا نیروهای تحت امرش را با شجاعت از محاصره خارج کرد و سرانجام بعد از انهدام پنج دستگاه تانک، پیشانی بلندش صفحه اصابت گلوله قرار گرفت تا او را در زمره یاران آخرالزمانی سیدالشهدا قرار دهد.